دکتر شریعتی. . .

غریب است دوست داشتن و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...
 
وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد و نفس‌ها و صدا و
 
نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛

به بازیش می‌گیریم

هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.

تقصیر از ما نیست ؛...

تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند.

(دکتر شریعتی)

http://xm.netne.net/images/faa8040da20e.jpg
 

عشق چیست؟

به کودکی گفتند : عشق چیست؟ گفت : بازی. به نوجوانی

گفتند : عشق چیست؟ گفت : رفیق بازی. به جوانی

 گفتند : عشق چیست؟ گفت : پول و ثروت.

به پیرمردی گفتند : عشق چیست؟

 گفت :عمر. به عاشقی گفتند : عشق چیست؟

 چیزی نگفت.آهی کشید و سخت گریست

با اومدنت...

 

تو با اومدنت روشنایی رو به زندگیم آوردی و با رفتنت منو توی ظلمت

و ســیاهی تنها گذاشتی.کاش هیچ وقت چشامو باز نمی کردم و این

روشنایی رو نــمی دیدم.میدونم اینا برات یه مشت چرت و پرته،اما تو

فکر نکن من دارم این چرت و پرتارو بـــرای دلـــخودم می نـویسم که

حرفام توی دل بمونه. . . ایـنم خــودت یادم دادی.اون روز که اینجا رو

ساختم اینقدر دوستت داشتم که می خواستم یه جوری به همه

بگم که چقدر دوست دارم....اما افسوس  .

سنگ دل . . .

سیب سرخی را به من بخشید و رفت

عاقبت بر عشق من خندید ورفت

چشم از من کند و دل از من برید

حال بیمار مرا فهمید و رفت

اشک در چشمان سردم حلقه زد

بی مروت گریه ام را دید و رفت

با غم هجرش مدارا میکنم

گر چه بر زخمم نمک پاشید رفت