بابا نان ندارد

چشمان درشت تخته سیاه بدون پلک زدن ،من وهمشاگردی هایم رازیرنظرداشت.

معلم قصه گو،برقانون سیاه تخته نوشت:

بابانان داد،بابا نان دارد،ان مردامد،ان مردزیرباران امد.

کسی ازپشت نیمکت خاطرات نسل سوخته براشفت وگفت:

اقااجازه!چرادروغ می گویید؟

…معلم اواری از یخ بر وجودش قندیل شد و با کمی مکث،گفت:دروغ چرا؟

همکلاسی گفت :پدرم نان نداد،پدرم نان ندارد،پدرم رفت ،هرگزنیامد.

پدرم زیرباران رفت ودیگرنیامد.

سکوتی خشن برشهرک سردکلاس فائق شد.

معلم، تن لخت تخته را ازدروغ پاک کردوبازغالی که درجیبش داشت نوشت:

بابانان نداد،بابانیامد،بابازیرباران رفت وهرگزنیامد!

نظرات 1 + ارسال نظر
محبوب یکشنبه 30 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 07:53 ب.ظ

لالا لالا گل ریحون



دوتا فال و دوتا فنجون

توی فنجون تو لیلی

تو خط فال من مجنون

لالا لالا گل خشخاش

چه نازی داره تو چشماش

پر از نقاشیه خوابت

تو تنها فکر اونا باش

لالا لالا گل پونه

گل خوش رنگ بابونه

دیگه هیچکس تو این دنیا

سر قولش نمیمونه

لالا لالا شبه دیره

بببین ماهو داره میره

هزارتا قصه هم گفتم

چرا خوابت نمیگیره؟؟

لالا لالا گل لاله

نبینم رویاهات کاله

فرشته مثل تو پاکه

فقط فرقش دوتا باله

لالا لالا گل رعنا

میخواد بارون بیاد اینجا

کی گفته تو ازم دوری ؟؟

ببین نزدیکتم حالا

لالا لالا گل پسته

نشی از این روزا خسته

چقد خوابی که میشینه

تو چشمای تو خوشبخته

لالا لالا گل مریم

نشینه تو چشات شبنم

یه عمره من فقط هرشب

واسه تو آرزو کردم

لالا لالا گل پونه

کلاغ آخر رسید خونه

یکی پیدا میشه یه شب

سر هر قولی میمونه

لالا لالا گل زردم

چراغارم خاموش کردم

بخواب که مثل پروانه

خودم دور تو میگردم

میشه لطفا خودتونو معرفی کنین؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد